Love is like a null pointer

ساخت وبلاگ
یک خواب ترسناک، قسمت دوم   مرد بدون جلب توجه وارد پل شد... در بین آن جمعیت انبوه به جلو حرکت می کرد... بچه های روی پل بسیار پر استرس، خسته و پرخاشگر بودند... مرد علت را نمی یافت... برایش جالب بود... همان عده‌ای که از پدر و مادر ها پول گرفته بودند تا بچه ها را برای مبارزه‌ی بهتر آموزش بدهند، اکنون در قالبِ الفاظی مثل "پشتیبان" و "حامی" و ... بچه ها را بیشتر به جان هم می انداختند... صدالبته که دقیقا همان کاری را انجام می دادند که والدین از آنها خواسته بودند؛ تنها نکته‌یِ همچنان غیرقابل فهم علت این درخواست والدین از آنها بود... گرچه خود والدین اعتقاد داشتند که انتهای پل به موفقیت ختم می شود، اما باز هم مَرد این موضوع را هضم نمی کرد... چون ظرفیت عبوری از پل محدود بود... حتی عده ای از آن "پشتیبان ها" مداوما می گفتند: "با برنامه راه بروید، پیشرفت کنید، موفق شوید". این عده مرتبا از بچه ها امتحان نیز می گرفتند... پس از امتحان، که تقریبا هر چند هفته یکبار برگزار می شد، یک برگه ی ارزیابی و ظاهرا یک رتبه بندی به بچه ها اعلام می شد... چقدر به بچه ها سخت می گذشت... چندین ماه به همین نحو سپری شد... Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : خواب ترسناک جن,خواب ترسناک,خواب ترسناک دیدن,خواب ترسناک کودکان,خواب ترسناک مختار,خواب ترسناک در بارداری,دکوراسیون اتاق خواب ترسناک,خواب های ترسناک,علت خواب ترسناک,اتاق خواب ترسناک, نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 60 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 5:23

حس می کنم که سخت است عده ای بر من اعتماد کنند... بلی... گاه اشتیاقت برای انجام کاری باعث می شود در تک تک کلماتت، شوری نهفته باشد که دیگران با شنیدن آنها گمان کنند کاری که قصد انجامش را داری، چیزی بیش از یک بلندپروازی است... در درون می دانی هدفی داری... تمام پشت کارت را روی آن می گذاری، کلی برایش تلاش می کنی، این تلاش باعث می‌شود شادی را تجربه کنی... از تمام کارهایت برای آن کار می زنی... اما به جایی می رسد که عده ای با تو همراه می شوند... و در این بازه از زمان است که آرام آرام در میابی مسیر بر دوشت سنگینی می کند... سخت است که احساساتت را فقط در خود داشته باشی... سخت است که خود را فدای هدف کنی تا آنان که چشمشان به توست، در مسیر حرکت به سمت هدف احساس ناخوش‌آیند گذر از سختی ها را حس نکنند! Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : سخت است,سخت است حرفت را نفهمند,سخت است پیمبر شده باشی,سخت است فهماندن چیزی,سخت است هنگام وداع,سخت است قلم باشی و,سخت است یکرنگ ماندن,سخت است ولی سنگ نیست,سخت است فراموش کردنت,سخت است همزیستی دائم, نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 5:23

و گاه می خواهی کسی باشد، و گاه می آید... دل طغیان می کند و سر می گوید نه... و باز تو سر را بر می گزینی... بیرونیان فکر می کنند که تو قهرمانی! تو کار درست را کرده ای... اما خود در درون می دانی که شکست خورده ای... و درک می کنی که گاه طولانی ترین فاصله ی دنیا، فاصله ی بین سر تا سینه است، کمتر از نیم متر...   ای بسا کافر شده از عقل خویش / هیچ دیدی کافر از دیوانگی؟!   Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 9 آبان 1395 ساعت: 6:08

این داستان تخلیه! مرد بیدار شد. در جلوی او یک دو راهی قرار داشت. باید انتخاب می کرد از کدام راه برود. افراد زیادی از کنار او عبور می کردند و به محض اینکه به دو راهی می رسیدند، همه به سمت راه 1 می پیچیدند... مرد نمی دانست از کدام راه برود... تنها عده ی کمی به سمت راه 2 می رفتند... مسیر راه 1 مسیر شلوغی بود و راه 2 بسیار خلوت... پس حتما راه 1 مسیر بهتری بود... چون همه از آن می رفتند... مرد با خود اندیشید... اما این دلیل کافی نبود... به یکی از افرادی که دست کودکش را در دست گرفته بود و از کنارش عبور می کرد گفت: - آقا شما چرا ازین طرف میری؟ - چون همه ازینور می رن. چون اگه ازینور بر Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : خواب ترسناک جن,خواب ترسناک,خواب ترسناک دیدن,خواب ترسناک کودکان,خواب ترسناک مختار,خواب ترسناک در بارداری,دکوراسیون اتاق خواب ترسناک,خواب های ترسناک,علت خواب ترسناک,اتاق خواب ترسناک, نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 116 تاريخ : شنبه 8 آبان 1395 ساعت: 12:41

بزرگ مردِ کوچک امشب زمانی که از سر کار برمی گشتم خوابگاه، خیلی خسته بودم... گرسنگی هم بود! بعد از ماجرای دیشب که باعث شده بود استراحت کافی نداشته باشم و بعد از  حدود 11 ساعت کار، مسیر بازگشت رو پیاده می اومدم بلکه حداقل خستگی ذهنیم رفع بشه! میدونِ اول رو که رد کردم پسر بچه ی کوچیکی رو دیدم که تو پیاده رو نشسته بود. پسرک حدودا شش-هفت سال سن داشت و از اواسط بهار که برای اولین بار از اون مسیر گذشتم، همیشه همونجا مشغول دست فروشی بود. یکی دو بار با کتاب درسی دیده بودمش. زمانی که به چند قدمیش رسیدم، چشم تو چشم شدیم. از دهان پسر بچه کلماتی خارج شد اما من نتونستم خوب Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 8:05

این نیز گذشت... امید دارم، که روزی او را بیابم! همان که گاه منتظر ماندم که وی مرا بیابد و نیافتم... و هرگاه رفتم بدنبالش یافتم شخصی را هم سیمای او اما خودش نبود! باری دیگر سایه ای از او دیدم و خودش را نیافتم! یک شب گذشت و چهل ماه تجربه یافتم در یک شب... شبت به خیر ای آنکه مرا علمی جدید آموختی! یکشب بیداری، گاه به از یک ماه خواب است! Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : اي دل بي قرار من,ای دل بیقرار من, نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 10:55

؟! ها؟! ------------------------------------------------------------------------------------------------------- استاد: خوب الآن با زدنِ کلیدِ Enter انتظار داریم نتیجه رو بگیریم، ولی نتیجه نمی ده. Enter رو زد و نتیجه نداد...   یه نفری: ، استاد: ، نامزد استاد (هم کلاسیمون): ، اکثر کلاس:  استاد: خب حالا یه سوال در حد المپیاد، کسی می تونه بگه چرا ... صحبتش قطع شد: یه نفری: استاد ماتریس رو نباید ترانسپوز بگیریم؟ استاد: بله... یه نفری: ، استاد: ، نامزد استاد (هم کلاسی): ، اکثر کلاس:  یکی از دوستان حطاب به دوست کنار دستیش: خوب حالشو گرفتا! یکی از دوستان: ، دوست کنار دستی:  استاد بهش نگاه کرد و گفت: استاد: آره... دقیقا درسته.. Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 10:55

و چه حس تلخی است... دلم خاطرات دوران دبیرستان را می خواهد. سرمای صبحی که منِ منتظرِ رسیدنِ سرویس را می گزید! سرویسی که سوارش که میشدم، علیرضا، امیر و احسان را که میدیدم، تمام غم ها از یادم می رفت. و کلاس هایی که برای شروع شدن برخی از آنها لحظه شماری می کردم؛ و برای تمام شدن برخی دیگر نیز! یادش به خیر! زنگ نماز، زمانی که با علیرضا می رفتیم اتاق کامپیوتر، در را از پشت قفل می کردیم و کانتر بازی می کردیم! و باز یادش به خیر، آن هنگام که عصر ها، با مترو و اتوبوس بر می گشتیم به خانه. یادت به خیر خاطراتِ آشخانه! پنج شنبه و اکثرا چهارشنبه های پیش دانشگاهی، وقتی بعد از Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : ای باد سبکسار مرا بگذر و بگذار,ای باد سبکبار مرا بگذر و بگذار,اي باد سبك سار مرا بگذر و بگذار, نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 21:09

به نام خالق درحت، بلبل، دلبر و پارک  اوایل سومین هفته ی ترم یک بود، یکی دو هفته از شروع دانشگاه ها گذشته بود... یکی دو هفته از آن روزی که کلی پیاده روی کرده بودم تا ((او)) را ببینم گذشته بود... هوا به طرز عجیبی با نرخِ خوبی از هفته های قبلی سردتر شده بود... با اینکه هنوز مدت زیادی از شروع سال تحصیلی(!) نگذشته بود، اما همه ی بچه ها داشتن چمدون هاشون رو می بستن و در همین ابتدای سال تحصیلی برمی گشتن خونه هاشون، علتش این بود که اون سال، تاسوعا و عاشورا افتاده بود تو این هفته... و هفته ای که اواسطش دو روز تعطیلی داشته باشه، فرصت بسیار خوبی رو فراهم می کنه برای یه هفته Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : یک هفته یبوست,یک هفته به عید یگانه,یک هفته به عید محسن یگانه,رژیم یک هفته ی, نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 11:21

منظره ی اول: در یکی از صبح های ترم دوم، پس از اینکه رفتیم سر جلسه متوجه شدیم که استاد درس کم نگذاشته اند و سوالاتی مطرح کرده اند که نه تنها از حد تدریسشان بسیار فراتر بود، بلکه واقعا نیاز به "پیش نیازهایی از دروس ترم آینده که هنوز مطالعه نکرده بودیم" نیز داشت... من که میزان مطالعاتم تا دو ترم جلوتر نیز پیش روی کرده بود، آن پیش نیاز ها را کسب کرده بودم و تمام سوالات را جواب دادم. زمانی که نمرات اعلام شد، از 20/20 شده بودم. بدون هیچ شیفتی. خیلی خوشحال شدم!!! منظره ی دوم:  شبی تابستانی بود. تهران مانده بودم تا به کارهایم رسیدگی کنم. چشمانم را روی هم گذاشتم اما خاطر Love is like a null pointer...ادامه مطلب
ما را در سایت Love is like a null pointer دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9voidfunction7 بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 11:20